... من و دخترام ...

اينجا مينويسم از خاطرات خوشمون با هم ،از روزاى قشنگ بچه گى تون با هم

مسافرت و 6 ماهگی و واکسن

سلام عشقم امروز با ١٣ روز تاخیر اومدم تا ٦ ماهگی عزیزترینم و تبریک بگم ... عزیزم ٦ ماهگیت مبارک ... یادمه وقتی باردار بودم با خودم میگفتم دخملم که ٦ ماهه بشه خیلی خوبه دیگه یه کم جون گرفته و من میتونم کار آتلیه مو شروع کنم کووووووووووو تا اون موقع ، حالا دخملم ٦ ماهه شده و اون روز اومده خداااایا روزی هزار بار شکرت... پریروزم که واکسنت و زدیم و تموم شدو خیالمون راحت شد و رفت تا ١ سالگی ، مثل هر بار روز اول و دوم تبت بالا و پایین میشد و بی حال و کلافه بودی و پات درد میکرد، دردت به جونم ، دیروزم یه کم بیرون روی داشتی که خدا رو شکر امروز خوب و سرحال شدی مثل همیشه ... لثه هاتم خیلی میخاره و آب دهنت میره مامانی به خاطر دندونا...
16 ارديبهشت 1391
1